برای مثال محصولات مطبوعاتی همیشه روی زمین چهم میشود، در حالی که فیلم و سی.دی در سوپرمارکتها هم عرضه میشود و این در دسترس بودن، فرصتی برای این قبیل کالاهای فرهنگی رقم زده است. اما دکتر ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران معتقد است« محل عرضه مهم است اما لزوما در دسترس بودن و سریع در دسترس بودن نیست که کالای فرهنگی را مقبول میکند و استفاده از آن را بر میانگیزد.»
گفتوگویی که پیش رو دارید آسیبشناسی توزیع کالاهای فرهنگی و نقش آن بر رفتار مردم را مورد بررسی قرار داده است. این جامعهشناس۵4 ساله که در فرانسه دکترای انسانشناسی و جامعهشناسی سیاسی گرفته است میگوید: «متراژ در نظر گرفته شده برای عرضه محصولات مطبوعاتی در مقایسه با سایر کشورها کافی است اما سازماندهی فضا در این متراژ عموما به خوبی صورت نگرفته است و میتوان با طراحی بهتر، استفاده بسیار بهتری از فضا کرد.»
صاحب کتابهایی چون «انسانشناسی شهری» و «نظریههای انسانشناسی» در این بحث به مقایسه نحوه توزیع نشریات، کتاب، سی.دی و فیلم پرداخته و میافزاید: «مصرف کالاهای فرهنگی را نباید صرفا در «خرید» مستقیم محصول دید. وقتی کسی از یک کتابخانه، کتاب میگیرد، باز هم در چرخه اقتصادی در حال مصرف کردن است زیرا این کتابخانه به وسیله یک شهرداری اداره میشود که دارای بودجه دولتی است، کارمندانی دارد که از آن حقوق میگیرند و برای اینکه شهرداری بتواند این بودجه را توجیه و آن حقوقها را پرداخت کند باید «مصرف» انجام بگیرد، بنابراین سیاستگذاریهای فرهنگی را باید به عقیده من در چارچوب توزیع قرار داد.»
- بگذارید اول توضیحی بدهم. ساختمان دکههای مطبوعاتی بهگونهای است که نمیتوان محصول مطبوعاتی را به خوبی رویت کرد و بعد دست به انتخاب آن زد. این موضوع برای نشریههای تازه وارد یا آنهایی که تیراژ کمی دارند سبب کمتردیده شدن میشود. از سوی دیگر محصولات مطبوعاتی روی زمین چیده میشوند. با این توضیح، ساختمان و ظاهر دکههای مطبوعاتی را تا چه اندازه مناسب عرضه درست و منطقی مطبوعات میدانید؟ کمااینکه در تهران با وفور عناوین مطبوعاتی و 6 متر فضای درونی و کمتر از این فضای سطحی برای عرضه، عملا محصول فرهنگی جلوی دید مخاطب قرار نمیگیرد که ایجاد جاذبه کند. از سوی دیگر محصول مطبوعاتی بهشدت آسیبپذیر است و در مقابل باد و باران و پاخوردن به سرعت خراب میشود. اینها تأثیری در دسترسی مردم یا مخاطبان کالای فرهنگی دارند؟
بهنظر من متراژ در نظر گرفته شده برای عرضه این محصولات در مقایسه با سایر کشورها کافی است اما سازماندهی فضا در این متراژ عموما به خوبی صورت نگرفته است و میتوان با طراحی بهتر استفاده بسیار بهتری از فضا کرد. علاوه بر این دلیلی ندارد که تمام فضاهای ارائه کالاها به یک اندازه باشد و میتوان گروههای مختلفی با متراژهای مختلف در نظر گرفت. مورد دیگری که به این اماکن ضربه میزند عرضه بسیاری از محصولات غیرفرهنگی نظیر مواد خوراکی و غیره است که بهنظر من باید محدود یا اصولا کنار گذاشته شود. این امر البته سود دکهداری را بهشدت بالا میبرد اما تأثیر آن در انگیزش خرید محصولات فرهنگی لزوما چندان مناسب نیست.
- با این حساب آیا رفتار مردم در قبال کالاهای فرهنگی را متأثر از نحوه توزیع آنها میدانید؟ یعنی روش توزیعکننده در مورد یک کالا ایجاد رغبت میکند و در مورد یک نوع کالای دیگر نه؟ (در مقایسه فیلم، موسیقی، کتاب و مطبوعات).
شیوه توزیع بدون شک در مصرف کالاها مؤثر است اما بهنظر من عوامل دیگری که من به آنها پیششرطهای تولید و مصرف فرهنگی میگویم، مهمتر از شیوههای توزیع هستند. به عبارت دیگر و برای مثال تا زمانی که میزان درآمدهای موجود در سبد خانوار بهصورت بالقوه و بالفعل امکان مصرف فرهنگی را بهدلیل بالا بودن هزینههای ضروریتر نظیر غذا و مسکن، فراهم نکند، نحوه توزیع نمیتواند مستقیما در مصرف این کالاها مؤثر باشد، مگر بهصورت استفاده از سیاستگذاریهای خاصی در سطح شهری؛ برای مثال حمایتهای دولتی و سیاستهای توزیع کالاها از طریق شبکههای رفاه اجتماعی نظیر کتابخانههای عمومی و... این نکته بنا به نوع کالا متفاوت است و اینجا بهصورت دقیقتری به پرسش شما میرسیم، هر اندازه بهای کالا بیشتر باشد، تأثیرپذیری مصرف آن از سبد خانوار بیشتر است و برعکس بنابراین چه نهادها و مسئولان دولتی و چه نهادهای خصوصی باید سیاستگذاریهای متفاوتی بنا به نوع کالا نیز داشته باشند.
- محل عرضه را چقدر در نفوذ آن کالای فرهنگی مؤثر میدانید؟ مثلا فیلم و موسیقی در همه جا قابل عرضه است؛ حتی کنار خیابان (البته این خصوصیت را مدیون تکنولوژی است) اما برای خرید یک کتاب شما باید حتما به کتابفروشی خاص در یک محل جغرافیایی خاص بروید.
محل عرضه مهم است اما لزوما در دسترس بودن و سریع در دسترس بودن نیست که کالای فرهنگی را مقبول میکند و استفاده از آن را بر میانگیزد. برای مثال گمان میکنم اگر ما محلهایی مانند پاتوقهای فرهنگی، کافههای کتاب، فرهنگسراها و... داشته باشیم که در آنها کتاب و نشریات عرضه شوند حتما تأثیر زیادی در ایجاد علاقه به مصرف آنها ایجاد میشد. تعداد و انواع اینگونه محلها بسیار زیاد است و باید هر چه بیشتر امکان داد که ایدههای جدیدی برای این کار ارائه شود. بهنظر من باید هر چه بیشتر این ایده را جا انداخت که هر محلی میتواند جایی برای عرضه و مصرف کالاهای فرهنگی باشد، فقط باید نسبت به نوع این کالاها و مصارفشان فکر کرد.
- اساسا چقدر این کالاهای فرهنگی را با هم قابل قیاس میدانید که بعد در رفتار مردم آنها را مقایسه کنیم؟ یعنی در حوزه مخاطبان اشتراکی میبینید که احیانا بتوان در مقایسه رفتار چرخه توزیع به اصلاحاتی در آن پرداخت؟
مصرف این کالاها را باید با موقعیتهای متفاوت اجتماعی کنشگران، در ارتباط مستقیم دانست. برای مثال مصرفکنندگان کتاب، در 2قالب مصرفکنندگان از طریق خرید مستقیم و مصرفکنندگان از طریق استفاده از خدمات کتابخانهها، با مصرفکنندگان فیلم یا نوارهای صوتی و... یکسان نیستند. این امر نه فقط از لحاظ محتوای این محصولات کنشگران مختلفی را ایجاد میکند بلکه از لحاظ نوع فیزیکی آن نیز به کنشگران یکسانی مربوط نمیشود. با این وصف میتوان و باید بتوان، سیاستگذاریهای نسبتا یکسان یا لااقل نزدیک به هم را برای توزیع کالاها به کار برد زیرا هر اندازه شیوهها را متفاوت کنیم و از راههای بیشتری محصولات را توزیع کنیم، باید توجیههای اقتصادی متفاوتی را نیز داشته باشیم. تجمیع توزیع میتواند بهای کالای فرهنگی را کاهش داده و امکان دهد که تعداد بیشتری از کنشگران از این محصولات استفاده کنند.
- چقدر چرخه توزیع کالاهای فرهنگی را در ارتقای شاخصهای فرهنگی ازقبیل افزایش سطح مطالعه و انجام فعالیتهای فرهنگی مؤثر میدانید؟ به عبارت دیگر نحوه توزیع یک کالای فرهنگی را چقدر در خرید مردم مؤثر میدانید؟
همانگونه که گفتم اگر شرایط اولیه فراهم باشد، تأثیر بسیار زیاد است، اما معنای این امر آن نیست که در شرایط نبود این عوامل، نباید به روشهای توزیع توجه داشت. مسئله آن است که مصرف کالاهای فرهنگی را نباید صرفا در «خرید» مستقیم محصول دید. وقتی کسی از یک کتابخانه، کتاب میگیرد، باز هم در چرخه اقتصادی در حال مصرف کردن است زیرا این کتابخانه به وسیله یک شهرداری اداره میشود که دارای بودجه دولتی است، کارمندانی دارد که از آن حقوق میگیرند و برای اینکه شهرداری بتواند این بودجه را توجیه کند و آن حقوقها را پرداخت کند باید «مصرف» انجام بگیرد. بنابراین سیاستگذاریهای فرهنگی را باید به عقیده من در چارچوب توزیع قرار داد.
متأسفانه در کشور ما، در زمینه این سیاستگذاریها بهصورت وسیع کار نشده است. برای مثال تعداد کتابخانههای عمومی ما بسیار کم است، در حالی که ما باید در هر محل یک کتابخانه و حتی بیشتر داشته باشیم، از این گذشته این کتابخانهها صرفا کتاب توزیع میکنند، در حالی که در کشورهای توسعهیافته توزیع لوحهای فشرده موسیقی و فیلم و بسیاری کالاهای دیگر فرهنگی نیز به وسیله همین کتابخانهها انجام میگیرد و کتابخانههای بزرگ میتوانند محصولات بزرگ فرهنگی نیز توزیع کنند، نظیر برنامههای نمایشی، نمایشگاههای هنری و... . در عین حال، سیاست برای «فروش» محصولات فرهنگی نیز جایگاه خویش را دارد و باید به آن توجه زیادی کرد زیرا این امر بهخصوص عامل اصلی برای رشد جامعه مدنی در حوزه فرهنگ است و بدون فروش در این زمینه همه چیز به سوی دولتی شدن میرود که گرایشی بسیار منفی در زمینه هنر و فرهنگ است.
- اگر بخواهیم کتاب و فیلم را مقایسه کنیم کتاب صرفا در کتابفروشیها عرضه میشود که مختصات خاصی دارند ولی فیلم در قالب سی.دی در همه نوع فضایی قابل عرضه است؛ در کتابفروشیها، روزنامهفروشیها، مغازههای فیلم فروشی و سوپرمارکتها. بنابراین آیا میتوان گفت که راحتالوصول بودن این محصول به استفاده بیشتر آن میانجامد؟ یا دستکم آن را تسریع میکند؟
بی شک چنین است؛ البته با توجه به اینکه این راحتالوصولبودن را در بهای پایینتر محصول نیز ببینیم. کتاب اصولا هر چه بیشتر به کالایی لوکس بدل شود، خوانندگانی که مایل باشند آن را در قالب «کاغذ» دریافت کنند، باید آمادگی پرداخت مبلغ بیشتری را نیز داشته باشند زیرا کاغذ خود نوعی بهرهبرداری از محیطزیست است و بنابراین استفاده از آن به نسبت انتشارات الکترونیک پرهزینهتر است، هر چند ما تا زمانی که در مسئله استفاده قانونی از انتشار الکترونیک به نتیجهای نرسیم نمیتوانیم سامانی واقعی به توزیع کالاهای فرهنگی خود نیز بدهیم؛ چون در یک بیقانونی کامل هستیم.
- اساسا عرضه محصولات فرهنگی که تابع زمان است و دوری مسافت از تولیدکننده تا مصرفکننده چقدر تابع چگونگی چرخه توزیع و رفتار دست اندرکاران آنهاست؟
دوری مسافت یک مسئله واقعی است که هزینهها را افزایش میدهد و باید برای آن چارهای اندیشید. امروز این چاره در دسترس ماست زیرا میتوان به جای ارسال نشریات، کتابها یا هر محصول دیگر فرهنگی صرفا نمونهای الکترونیک از آن را ارسال کرد و عمل تولید را در محل انجام داد. برای این کار البته نیاز به پا گرفتن و توسعه گروهی از تخصصها و مهارتها در زمینههای فنی تولید در محل است که باید برای آنها برنامهریزی کرد اما این کار سالهاست در کشورهای توسعه یافته انجام شده و دلیلی ندارد که ما نتوانیم چنین کنیم. همچنین مسئله توزیع محلی و سازمان یافته را باید بسیار جدی گرفت.
متأسفانه توزیع نامطلوب در کشور ما یکی از دلایل اصلی پایان بودن میزان تیراژ است زیرا اغلب این تیراژ صرفا برای تهران و مرکز انجام میگیرد، در حالی که در هر دو جهت باید کار فرهنگی کرد تا هم مرکز بتواند از محصولات فرهنگی غیرمرکزی استفاده کند و هم آن مناطق از محصولات مرکز؛ البته راهحل اساسی در این زمینه تمرکززدایی فرهنگی از طریق برنامهریزی و سیاستگذاریهای هوشمندانه در زمینه کمک به تولید فرهنگ است.
- با توجه به وسعت کشور و رفتار مصرفکنندگان در قبال محصولات فرهنگی( علاقهمندی بیشتر به فیلم و موسیقی، علاقهمندی کمتر به مطبوعات، علاقهمندی خیلی کم به کتاب، اگر درست گفته باشم) رفتار توزیعکننده (روزنامه فروش، فیلم فروش و کتابفروش) و بعد محل عرضه را چگونه در موفقبودن آن تحلیل میکنید؟
متأسفانه در کشور ما بهرغم تنوع و گوناگونی و غنای فرهنگیای که در آن وجود دارد بسیار کم انعکاس این امر را در تولید و توزیع میبینیم. کشوری که دارای نزدیک به 50زبان و صدها گویش محلی است و در آن دهها فرهنگ و صدها خردهفرهنگ و صدها هزار اثر و بنای تاریخی و فرهنگی وجود دارد میتواند تا بینهایت تولید فرهنگی داشته باشد و باید از سیستمهای بسیار متنوع و گوناگون چه برای تولید و چه برای توزیع برخوردار باشد که چنین نیست و البته دلیل این امر را نباید صرفا در خود حوزه فرهنگ جست بلکه باید در حوزههای دیگر از حملونقل گرفته تا سیستمهای سیاسی و اقتصادی بهدنبال دلایل و اصلاح آنها رفت.
- آیا در مورد کتاب نیز وضع شبیه دکههای روزنامهفروشی است؟ چقدر از فضاهای شهری ما به کتابفروشیها اختصاص دارد که آنها بتوانند عناوین خود را به خوبی در مقابل دیدگان مردم قرار دهند به جز تجربه شهرکتابها در تهران که شهرداری فضاهای بزرگی را در اختیار ناشران قرار داد، عملا در شهرستانها چنین فضاهایی وجود ندارد و در عالم تجارت نیز نمیتوانند چنین فضای بزرگی را به کتابفروشی اختصاص دهند. از نظر اقتصادی صرفه لازم را ندارد. برای همین حمایت شهرداری در تهران و ایجاد شهرکتابها موفقیت منحصر به فردی شده است.
در تهران وضعیت مناسبتری وجود دارد اما شهرستانها از این نظر واقعا نیاز به کمک دارند و باید شرایط در آنها بهتر شود. دولت بهنظر من در یک سیاستگذاری عمومی باید بتواند از طریق سیاستهای مالیاتی یا یارانهای تشویق زیادی برای ایجاد کتابفروشی و مراکز توزیع کالای فرهنگی بهوجود بیاورد تا با کاهش هزینهها بتوان این محصولات را به بهای کمتری عرضه کرد. در ضمن میتوان با کاهش شمار کمی محصولات، امکان سوددهی بیشتری برای این محصولات فراهم کرد تا کیفیت محصولات موجود بالا برود و انگیزه بیشتری برای مصرف آنها ایجاد شود.
- اگر فضاهای تفریحی بزرگی در شهرها به کالاهای فرهنگی اختصاص پیدا کند آیا میتواند در تغییر رفتار مردم در مورد کالاهای فرهنگی مؤثر افتد؟ (در مورد شهرکتابها و چند تجربه مشابه در شهرهای آمل، بابل، بهشهر، رشت و گرگان که از نزدیک شاهد آن بودهام، متولیان معتقدند که ایجاد فروشگاه بزرگ که در آن لوازمالتحریر از قلم و خودکار تا کولهپشتی، سیدی موسیقی و فیلم، اسباببازی و اجناس نفیس و کتاب و مطبوعات در کنار هم قرار گیرند و احیانا کافیشاپ هم به آن اضافه شود موفقیت تجاری به همراه دارند) آیا این تجربه باید تشویق شود یا روش عرضه مطبوعات و کتاب باید به سمت روش عرضه فیلم و سی.دی برود؟
ایجاد فضاهای تفریحی و اوقاتفراغتی مسلما در این مورد مؤثر است اما اینکه همه محصولات در یک محل به فروش برسد بهنظر من چندان جالب نیست مگر آنکه محل همچون برخی از کتابفروشیهای تهران آنقدر بزرگ باشد که همچون یک سوپر مارکت افراد بتوانند در آن به گردش پرداخته و از محصولات مختلف بازدید کنند. اما هر اندازه ظرفیت جامعه برای تحمل میزان بیشتری از آزادیهای فردی البته در چارچوب قوانین و شئونات بالاتر برود، میتوان فضاهای پرنشاطتری ایجاد کرد که این امر مصرف تولیدات فرهنگی را بالا خواهد برد.
افزون بر این نحوه برخورد فروشندگان نیز تأثیری بسیار اساسی دارد. در ایران اصولا برخورد فروشندگان نامناسب است و با مشتریان خود به شیوهای بیتفاوت و بدون تمایل به ایجاد انگیزه برخورد میکنند و اغلب نیز درباره محصولات فرهنگی که به فروش میرسانند اطلاعات زیادی ندارند در حالی که باید هر دو این موارد بهشدت اصلاح شود.